>
تکبرگی در سربرگ خاطره ها

جلوه اسرار (1)

نویسنده : AlI NaMaVaR | تاریخ : 7:52 - پنج شنبه 16 شهريور 1391

حتماً اسم من را شنیده اید، من «اباصلت هروی» هستم. مدتی از عمرم را در خدمت امام رضا (علیه السلام) گذرانده و مدال ارزشمند «خادمی» آن حضرت را نصیب خود ساخته ام. حتماً با من موافقید، فردی که مدتی از عمرش را شبانه روز در خدمت آقای بزرگواری چون امام رضا (علیه السلام) باشد، حرف های بسیاری برای گفتن دارد. خاطراتی که هرگز فراموشش نمی شود. من هم همین طور؛ خاطرات و گفتنی های بسیاری از آن حضرت به ذهن سپرده ام. شاید جالب ترین آنها، خبرهای شگفت آن حضرت در ساعات قبل از شهادتش باشد. چطوره این خاطره شگفت انگیز را به شما بگویم و شما از زبان من که در خدمت آن حضرت بودم، بشنوید!

*تکبرگی در سربرگ خاطره ها*

www.ragbarg.loxblog.com




دسته بندی : <-CategoryName->
برچسب‌ها: جلوه اسرار, اباصلت هروی,

جلوه اسرار (2)

نویسنده : AlI NaMaVaR | تاریخ : 7:52 - پنج شنبه 16 شهريور 1391

چند دقیقه ای از ناپدید شدن امام جواد (علیه السلام) گذشته بود که سر و صدای مأمون و غلامان و همراهانش به گوشم رسید. آنها به خانه امام رسیده بودند. وقتی چشم مأمون به من افتاد، خودش را به نادانی زد و پرسید:
ــ ابوالحسن چه می کند؟
ــ خدا در مصیبت او به تو پاداش دهد!
از اسب پیاده شد، گریبانش را چاک داد و بر سرش خاک ریخت و بسیار گریه کرد. در آن حال، خطاب به یارانش که پیرامون او را گرفته بودند، گفت:

*تکبرگی در سربرگ خاطره ها*

www.ragbarg.loxblog.com

 


دسته بندی : <-CategoryName->
برچسب‌ها: جلوه اسرار, اباصلت هروی,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد